سلام مـیخوام داستان م با داداشم رو تعریف کنم اسمم یـاسمنـه و 24 سالمـه 3ساله ازدواج کردم یـه داداش دارم کـه 28 سالشـه و بدنسازه.
من قدم 1.65ه و 62 . داداشم‏ ‏حامله‏ ‏ام‏ ‏کرد ام 75 ه و موهام و چشام قهوه ایـه بزرگی دارم وقتی مجرد بودم تو خونـه آزاد بودم و با تاپ و شلوارک مـیگشتم از همون اول علی بهم نظر داشت و یـه جورایی نگام مـیکرد بعضی شبا هم مـی اومد بالا سرم و خواب بودم بالا سرم جغ مـیزد و ش رو مـیریخت رو ام تو اتاقش زیر تختش و کرستام رو دیده بودم کـه لکه های سفید ش روشون بود گزشت که تا 1ماه پیش کـه اومد خونمون رامـین شوهرم هم خونـه بود مـیخواستیم بریم شمال گفت تو برو دوشت رو بگیر من برم ماشین رو چک کنم تعمـیرگاه بیـام از حموم کـه اومدم بیرون دیدم علی تو اتاقم مشکیم رو گذاشته رو تخت و باعبزرگم کـه با تاپ و و ات هم خیلی مشخصه و دامن کوتاه توجه نگاه مـیکنـه و داره جغ مـیزنـه آبش رو ریخت روی م اومدم یواش برم بیرون کـه خوردم بـه در و علی برگشت کیرش دستش بود وای خدا چقدر بزرگ و کلفت بود دروغ چرا دلم خواستش اومدم برم بیرون پرید دستم رو گرفت گفت یـاسی ببخش اجی دست خودم نیست نمـیتونم بـه یـاد تو و این بدن قشنگت ارضا نکنم خودم رو گفتم علی اگه رامـین مـیومد مـیدید مـیدونی چی مـیشد سر جفتمون رو مـیبرید…

 
رو تخت انداخته بود منو… حوله تنم بود. داداشم‏ ‏حامله‏ ‏ام‏ ‏کرد بند کمر حوله رو باز کرد گفت بزار یـه لاپایی مت مرگ من گفتم خفه شو
خوابید روم و شروع کرد بزور ازمبگیره و گردنم رومـیزد مـیزدم تو صورتش و فحشش مـیدادم اینقدر ام و رو خورد و مالید گردنم و مـیخورد کیر بزرگش هم بهم مـیمالید تحریک شدم و کم کم شل شدم گفتم اشغال فقط لاپایی ها بدو که تا رامـین نیومده تمومش کن
برگردوندن من و کمرم رومـیزد سرش رو گذاشت لایم و شروع کرد بـه خوردن و لبه هایم داغ شده بودم خیلی خوب مـیخورد زبونش رو کرد توم ومـیزد ااااااه و ناله هام شروع شده بود وووووای بخور تند ترررررر جووووون مـیخوام کیرتو زود باش ابم کـه اومد خوابید روم کردش رو گزاشت لایم گفتمنکنی ها برپایی بگو کـه با یـه حرکت و فشار تموم کیرش رو تویم  کرد…

داد زدم اشغال مررردم اااااخ خدا اشغال درارش خودش رو اون قفل کرد کـه نتونم تکون بخورم و کیرش رو درارم جفت ام رو محکم مـیمالید و فشار مـیداد ووووای علی نکن درد داره شروع کرد بـه تلمبه زدن وحشیـانـه با فشار مـیکرد منو واقعا داشتم جر مـیخوردم ااااااه اووووووف اخخخخخخ دیدم بیخیـال نیست گفتم بزار بیشتر تحریکش کنم لااقل زود تر ابش بیـاد و تموم بشـه جوووووون اررررره تند تر جررررر بده منو اووووووف دارم گاییده مـیشم علی بسه قرار نبود آبش بیـاد انگار 40 دقیقه وحشیـانـه توم تولمبه مـیزد صدای شااالاپ شولوپ ضربه زدناش بـه کونم اتاق رو پر کرده بود کـه یدفعه خودش رو انداخت روم سرم رو برگردوند و بزور 1لب ازم گرفت تویم یدفعه اتیش گرفت و دیگه تولومبه نزد تموم آبش رو تویم خالی کردش گفتم چیکار کردی چرا ریختیمن تم 1قرص آورد گفت نترس از داداشت حامله نمـیشی …این بدترین و دردناک ترین عمرم بود ولی هیچ ی از کیر بدش نمـیاد.

 
نوشته:؟

: داداشم‏ ‏حامله‏ ‏ام‏ ‏کرد ، داداشم‏ ‏حامله‏ ‏ام‏ ‏کرد




[داداشممو بـه زور کرد | صد داستان ی داداشم‏ ‏حامله‏ ‏ام‏ ‏کرد]

نویسنده و منبع: ادمین | تاریخ انتشار: Fri, 30 Nov 2018 10:03:00 +0000