سلام من پارسا 18 ساله از تهرانم. منو جووون اوف داستان منو م از اونجا شروع شد کـه یـه روز بابام رفته بود معموریت کاری بـه کیش اینو رو هم بگم این ماجرا مربوط بـه 2سال پیشـه . منو جووون اوف من پوسته سفی دو یکمـی توپر  و قد متوسطی داره خیلی خوشگله و هیکلش خیلی خیلی یـه یـه داره کـه از رو لباسم نگاش مـیکنی حشری مـیشی . خونواده ی ما کلا اهله حالن  و قرتی بازی زیـاد داریم .

 
خلاصه سر تونو درد نیـارم روزی کـه بابام رفته بود ماموریت ظهرش م رفت حموم. منم تو اا داشتم فیلم مـیدیدم کـه یـهو م صدام کرد گفت برم ماساژش بدم . وای منم فاز برق از سرم پرید و به طرف حموم رفتم تعجب کرده بودم اخه م همـیشـه بـه یـه خانمـی کـه فامـیلیش صفری بود یعنی ماساژور بود زنگ مـیزد که تا بیـاد ماساژش بده . وقتی درون حموم باز کردم واییی باورم نمـیشد یـه فرشته مـیدیدم !! یـه بدن سفید و تپل ی جلوم مـیدیدم م بـه شکم خوابیده بودو بود ..!! وایی عجب ! نگو بابا تو این همـه سال چه حالی مـیکرده ! داشت مـیترکید…

 
تو همـین خیـالا بودم کـه م گفت بـه چی ذل زدی همـه لباساتو درار بیـا تو شرتتم درار . من 19 سانته کلفت و خوش فرمـه . هیچی منم سری لباسامو درون اوردم و رفتم طر . با خودم گفتم امروز بلاخره و مـیکنم ! یـهو م گفت روم بخواب ( اخه یکی از روش های ماساژه م اینـه که تا ارامش بگیره حالا نمـیدونم چجوریشو ) رو م خوابیدم دستام بغل اون پستونای گندش بود و رفتکن و نزدیک .. تعجب کردم م اه و اوهش درومد منم داشتم کلی حال مـیکردم .. معلوم بود مم داره حال مـیکنـه هی اوف اوف و اه اه مـیکرد و دو قسمت کونشو یـه هم فشار مـیداد و کونش له مـیشد . جوون عالی بود یواش یواش منم راه افتادمو با دستام هاشو فشار مـیدادم جوون م داشت دیوونـه مـیشد . عجب  های نرم و در همون حالت خوش فرمـی کرممو از لا کونش درون اوردم و از روش بلند شدم م هنوزم ناله مـیکرد و چشاش خمار بود بر عکسش کردم و چیزی کـه مـیدیدمو باور نمـیکردم های خوشگل با نو کای صورتی یـه تپل و بدون مو تمـیز

داشت منفجر مـیشد م هیچی حالیش نیود رفتم ازش بـه مدل 10 دقیقهگرفتم ججووون لباش مزه توت فرنگی مـیداد اه مـیکشید رفتم سراغ گردنشزدم بعد پستوناش جوون عالی بود یـه دستم بهش یـه دستم یـه یکی از پستوناش و اون یکی پشتونشو داشتم مـیخوردم خیلی وحشانـه مـیخوردم م سرمو بـه بدنش فشار داد و من پستونشو ول کردم کونشو گرفتم جوون نشودمش رو پام وایی چه بدن گوشتی داشت جووون هاشو مـیخوردمو دستام رو و کونش بوووود ..داشت دیوونـه مـیشد منم دیگه تحمل نداشتم م هی قربون صدقم مـیرفت یـهو و گرفت فشارش داد و برام ممالیدتش منم ولش کردم بهش گفتم پاهاشو با کنـه مـیخوام از م .. مم همـینکارو کرد و کردم تو کوسش جون یـه جیغی زد کـه نگو منم حشری تر شدم ابم اومدو خالی کردمگفتم مـیخوام ازمت گفت باشـه نفسم تو ماله منی و ازتنگش کردم تو انگار بابا که تا حالا و ازنکرده بود !

جیغ کشید گوشام کر شد ولی اهمـیت ندادم اینقد تند تلمبه مـیزدم کـه نمـیدونید ابم اومد دوباره سریع بر گردودمش کردمو همونجا ابمو خالی کردم دیگه بـه بـه چشم مادر نگاه نمـیکنم. دوستامون ارضا شده بودیم بعو با هم دوش گرفتیم و م کلی ازم تشکر کرد و قربون صدقم رقت .. و بعد رفت بیرون منم همـینطور رفتم رو تخت دراز کشیدم هنوز باورم نمـیشد عالی بود ولی اتفاقی که نباید مـیافتاد افتاد…

پارسا

: منو جووون اوف ، منو جووون اوف




[داستان منو م – داستان ی | صد داستان ی منو جووون اوف]

نویسنده و منبع: ادمین | تاریخ انتشار: Tue, 17 Jul 2018 11:40:00 +0000