من تو دوجنسگرا هستم پوزیشن هم تو برام فرق نداره فقط و فقط بـه لذت بردن از فکر مـیکنم . لیسی فیلم اینستاگرام دو سال قبل ازدواجم تو مسنجر kik با یـه پسری بـه اسم خشایـار آشنا شدم کـه عپروفایلش عکیرش بود . نظرمو بخودش جلب کرد و بهش پی ام دادم و یکم با هم کردیم از کیرش خوشم اومد از اون استایل هایی بود کـه دهنمو اب مـینداخت دراز و کلفت با یـه قوس ملایم مثل موز رو بـه بالا ! خلاصه بعد یـه مدت کردم باهم قرار گذاشتیم واسش تو ماشین ساک زدم دفعه بعد با هم رفتیم یـه عمومـی تو ستارخان و …. خلاصه یروز بـه خودمون اومدیم دیدیم کـه تقریبا هفته ای یکبار داریم مـیکنیم چند بار بهم مـیگفت اگه زن گرفتی هم حتما زنتو بدی من م و …. فانتزیش تو ذهنم جالب اومد از اونجایی هم کـه هنوز زن نگرفته بودم خب طبیعتا تعصبی هم نداشتم و خشایـار هی این حرف رو تکرار مـی کرد و منو تو حشری تر مـی کرد. گذشت که تا دو سال بعدش من ازدواج کردم با الهام (روایت ازدواجمو بخاطر طولانی نشدن داستان تعریف نمـیکنم ) خب یـه مدت زیـادی بخاطر کار و زن و زندگی اصلا فرصت نشده بود با خشایـار داشته باشیم اما تقریبا ماهی یکبار بهم پی ام مـیدادیم تو وایبر و تلگرام و واتس اپ . ماجرا از اونجا شروع شد کـه یـه شب با خشایـار کردم و خیلی حشری شده بودم آخر شب با الهام داشتم مـیکردم اما کیر خشایـار از جلوی چشمم کنار نمـیرفت بی اختیـار یـاد حرفاش افتادم و کیرشو تو الهام تصور کردم خیلی حس زیـادی داشت جوری تحریکم کرده بود کـه الهام مـیگفت کیرت امشب خیلی داغ شده. از اینجا جرقه cuckold تو ذهنم خورد و دلم خواست این حس رو تجربه کنم .
یـه مدت طول کشید که تا تونستم خودمو راضی کنم خواسته ام رو با الهام درون مـیون بذارم . یـه شب وسط بهش گفتم چی توته ؟ گفت کییییر ! کیر تو ! بهش گفتم جووووونم عشقم کیییر دوست داری گفت آره عشقم خیلی ! بهش گفتم دوست داشتی الان یـه کیر دیگه هم اینجا بود و دو تایی مـیت؟ یـهو از دراومد و نشست گفت نـه ! بدم مـیاد. اون شب مون خراب شد و نیمـه تمام موند. کم کم شروع کردم غیرمستقیم رفتار و خواسته های یشو اصلاح کنم کـه به هدفم برسم .شروع کردم تو اینستاگرام پست های نیمـه ی رو براش دایرکت هر شش هفت که تا پست نیمـه ی هم یکی دو که تا ی مـیفرستادم کـه تو طول روز کـه خونـه تنـهاست یکم اتیشش تند بشـه از اونطرف هم مون رو با فاصله بیشتری انجام مـیدادم که تا نیـازهاش کمتر رفع بشـه و کم کم بـه تامـین نیـازهاش از منبع دیگه هم فکر کنـه! تو این مدت تو اینستا با یـه زن فوق حشری بـه اسم ساناز دوست شده بودم کـه تو از من جلوتر بود . اونم شده بود مشاورم و بهم کمک مـیکرد چی بگم و چطور رفتار کنم و کی م و کی نکنم . تقریبا این رفتارها دو سالی طول کشید اما راستش تاثیر زیـادی نداشت رو که تا اینکه ساناز وارد داستان شد و به کمکم اومد .من واسه خانمم یـه فروشگاه لباس زیر اجاره کردم که تا هم کمک خرجمون باشـه هم سر الهام گرم باشـه . ساناز رفت فروشگاه بـه هوای خرید لباس زیر و چند باری رفت و اومد و و خرید که تا کم کم با خانمم دوست شد. بعد یکسال تقریبا با هم صمـیمـی شده بودن و با خانمم باشگاه برو و پیلاتس و زومبا و … تو این مدت الهام بـه ساناز اعتماد کرده بود و با هم صمـیمـی شده بودن ساناز اما تو این مدت هی زیر گوش از و و سایز کیر فلانی و داشتن دوست پسر دور از چشم شوهر مـیخوند و کم کم تونسته بود گارد الهام رو باز کنـه . الهام کم کم شبها ازم درباره اخلاقای ی مردها جزییـات و سوالای ی مـیپرسید . ساناز هم توله سگ کارش رو بلد بود سر صحبت و گفتگو رو کشونده بود بـه ضربدری و لز و MMF و مردهای بیغیرت کـه دوست دارن زنشون رو ببینن و از لذت بردن زنشون لذت ببرن .مشخص بود ذهن الهام درگیر ماجرا شده چون هرشب یجوری سر حرف رو باز مـی کرد و ازم درباره این مدل ها سوال مـی پرسید منم که تا جایی کـه مـیتونستم بهش اطلاعات مـی کردم و سعی مـیکردم قضاوتش نکنم که تا بتونـه بهم اعتماد کنـه درون این رابطه .تا رسید بـه شـهریور ماه 95 و تولد ساناز . ساناز یـه مـهمونی زنونـه گرفته بود و الهام رو هم دعوت کرد . ..
الهام رفت و شب هم دیروقت برگشت خونـه . منم خواب بودم و صبح زود رفتم سرکار تلفنی کـه با الهام حرف زدم گفت مـهمونی خوبی بود و خوش گذشت و خیلی عادی برخورد کرد. یکی دو ساعت بعد اما ساناز واسم یـه سری عفرستاد کـه با دیدنش موهای تنم و با هم سیخ شدن . چهارپنج که تا زن ، لیسی فیلم اینستاگرام داشتن تو هم مـیلولیدن و لز مـی من الهام رو اون وسط کـه دیدم کـه سرش وسط پای یکی دیگه بود و دو نفر هم داشتنشو هاشو مـی متوجه شدم کـه ساناز کارشو انجام داده و دیگه تجربه این حس لذتبخش تو دور نیست . ساناز واسم تعریف کرد کـه دیشب تو مـهمونی حسابی با هم خوردن و وقتی دوستاش شروع لز اولش الهام قبول نکرده و یـه گوشـه نشسته اما تو کمتر از دو دقیقه کـه دوستای ساناز رفتن سمتش و ازش خواستن و رو بدنش دست کشیدن الهام نتونسته طاقت بیـاره و وارد جمع شده و لز .اما این نتیجه دلخواه من نبود. خشایـار کـه لحظه شماری مـی کرد واسه الهام و منم با گرفتن عکسهای یواشکی و بی هوا از الهام تو خونـه اتیش خشایـار رو تندتر مـیکردم جوری کـه التماسم مـیکرد واسه .قضیـه اون شب باعث شد کـه دوباره وسط مون حرفمو بـه الهام ب دوباره مثل دفعات قبل اینبار دیدم الهام وقتی ازش پرسیدم دلت مـیخواد یـه کیر دیگه باشـه درون جوابم یـه آه بلند ی کشید و ترشح ابشو روی حس کردم محکمتر وفرو مـی کردم و سوالمو تکرار مـی کردم الهام هم تو جواب داد اره دوست دارم من دوباره سوالمو تکرار کردم بازم گفت اره مـیخوام دفعه سوم با صدای بلندتر تکرار کردم الهام هم تقریبا داد زد اره لعنتی دلم چندتا کیر مـیخوووواد ! خلاصه اون بیـاد موندنی چند دقیقه بعد با پاشیدن اب روی های الهام تموم شد .فرداش من و الهام مونده بودیم و احساسات متناقض ! از یـه طرف دلم خوشحال مـیشد کـه مـیتونم این حس رو تجربه کنم از یـه طرف نگران مـیشدم خب بعدش چی؟ رابطمون چطور مـیشـه؟ از یـه طرف بی اعتمادی مـیومد و مـی رفت از یـه طرف عشق مـیومد و…
الهام بعدا برام تعریف کرد کـه تقریبا همـه این افکار از ذهن اونم گذشته بوده .فردا شب گفتم الهام مـیخوام باهات حرف ب پرسید درباره چی؟ خودش مـی دونست اما به منظور اطمـینان ازم پرسید. منم گفتم درباره دیشب! اومد نشست کنارم بغلش کردم نشوندمش بین پاهام و شروع کردم صورتشو ناز و گردنش رو ریز ریز بوسیدن دم گوشش آروم گفتم نظرت درباره پیشنـهاد دیشبم هنوز همونـه؟ بخاطر هیجان زیـاد نفسش بـه شماره افتاده بود بـه سختی گفت نمـیدونم ! گفتم از چی نگرانی عشقم؟ مـی ترسی بعدش نتونم بهت اعتماد کنم؟ یـا مثلا بعدش بخوام منم زن بیـارم خونـه جلوی تو کنم؟ مردد مونده بود و جواب نمـیداد . بهش گفتم عشقم از نظر من این فقط یـه تجربه اس کـه منم اندازه توکنجکاوم اما حتما بهم قول بدی پرسید چه قولی؟ گفتم کـه تو هم بهش بـه چشم تجربه نگاه کنی و تمام. دلم نمـیخواد وابستگی بـه نفر سوم ایجاد بشـه فقط و بعدش تمام … حتی اگه بازم دلت خواست تجربه کنی بـه خودم بگو من واست پیدا مـیکنم . من زندگیمونو دوست دارم تورو هم دوست دارم عاشقتم نمـیخوام همـه چی رو خراب کنم . بهت قول مـیدم کـه از این تجربمون سواستفاده نکنم تو رابطمون .نتونست خودشو کنترل کنـه با صدای لرزون بهم گفت عاشقتم و لبامو بوسید و سرشو رو ام تکیـه داد و جفتمون بی صدا خیره شدیم بـه تلویزیون…. اون شب گذشت و من این گفتگو را بـه عنوان بله از الهام گرفتم و گفتم که تا دیر نشده و تنور داغه این نون cuckold رو حتما چسبوند .
به خشایـار پیغام دادم کـه الهام اوکی شد.بال درآورده بود از خوشحالی نمـیدونست چی بگه اصرار داشت همون ظهر بیـاد خونـه و الهام رو ه کلی تلاش کردم که تا حالیش کنم حتما سنجیده رفتار کنـه که تا الهام نظرش برنگرده .شب کـه رفتم خونـه الهام رو دوباره بغل کردم و گفتم امروز خیلی بـه این موضوع فکر کردم دلم مـیخواد بهترین حس رو تجربه کنی واسه همـین آدمـی کـه باید انتخاب مـیکردم خیلی مـهم بود الهام هم بدون واکنش فقط بـه حرفام گوش مـی داد . تو تلگرام پروفایل خشایـار رو آوردم و نشون الهام دادم عکساشو دید ازم پرسید این کیـه؟ بهش گفتم از همکارای قدیمـی شرکتیـه کـه قبلاکار مـی کردم و خیلی وقته مـیشناسمش . پسر خیلی خوبیـه دهنش محکمـه قابل اطمـینانـه و …نظرت چیـه؟ گفت عدیگه ازش نداری؟ متوجه شدم کـه منظورش عکیر خشایـاره گفتم عشقم یـه گروه تشکیل مـیدم من و تو و خشایـار ! من تو گروه زیـاد بحث نمـیکنم تو و خشایـار با هم یکم کنین بیشتر آشنا بشین اگه خوشت اومد و قبول کردی اوکی دادی ترتیب قرار حضوری رو هم مـیدم . الهام قبول کرد . منم از که تا صبح سه بار کردمش اونم هر دفعه از دفعه قبل خیس تر بود مشخص بود اونم ش زده بالا هرچند کـه سعی مـیکنـه بـه روش نیـاره. خلاصه فردا گروه رو تشکیل دادم و قبلش خشایـار رو حسابی توجیـه کردم چی بگه و چطور رفتار کنـه و الهام از چه مدلهایی بدش مـیاد و چه چیزایی رو بیشتر مـیپسنده و … کـه یوقت سوتی نده حاصل چهارسال صبر مو بـه گا بده . گروه رو تشکیل دادم و الهام و خشایـار رو هم عضو کردم . که تا غروب خیلی سرد و رسمـی با هم سلام علیک و احوالپرسی و صحبت های رسمـی . قشنگ مشخص بود کـه الهام نیـاز بـه یکی داره کـه این یخ رو بشکونـه که تا روش بشـه بیـاد جلوتر.
غروب کـه رسیدم خونـه شروع کردم تو گروه نوشتم کـه خشایـار جان بیـا وسط هرچی داری رو کن ببین این الهام خانم مـیپسنده یـا نـه! گفتن این جمله کافی بود که تا خشایـار بیشعور پنجاه که تا عو ویدیو از خودش و بدنش و کیر خوابیده و کیر شق شده اش بفرسته تو گروه !
الهام روبروم نشسته بود با دیدن این همـه عی از خشایـار مـیتونستم دویدن خون زیر پوستش رو ببینم سریع لپهای سفیدش گل انداخت و با دقت مشغول وارسی جزییـات عکسها شد منم داشتم لحظه بـه لحظه اتفاقات رو به منظور ساناز تعریف مـی کردم اونطرف ساناز انگار کـه مـیخوان خودشو ن حشری شده بود و با هیجان پیگیر ماجرا بود . خلاصه این حرف من و عکسهای ارسالی از خشایـار باعث شد یخ ماجرا بشکنـه و الهام با خشایـار یکم صمـیمـی تر شدن و صحبت بـه علایق یشون رسید و علنا داشتن مودبانـه مـی خیلی لحظات انگیزی بود نمـیتونم توصیف کنم . جلوی روم داشت با یـه دست درباره سایز کیر و مدت زمان و علایق ی با دوستم مـی کرد و با یـه دست دیگه اش کیر منو مـیمالید کـه همـین باعث فوران آب روی دست الهام شد . خلاصه الهام و خشایـار تقریبا یک هفته ای با هم دیگه آخراش باهم جور شده بودن و این کیر اونو مـی خورد اونم واینو مـیلیسید و الهام از اون زن ی خجالتی تبدیل شده بود بـه یـه هیولای ! دیگه تقریبا هر شب های داغ و رویـایی داشتیم تو یکی از این ها قرار شد کـه پنجشنبه عصر خشایـار رو دعوت کنیم بیـاد خونمون و باهم خوش بگذرونیم . وقتی قرار روز پنجشنبه رو بـه خشایـار گفتم اولش باورش نمـیشد فکر مـی کردم دارم سرکارش مـیذارم که تا اینکه خود الهام اومد تو گروه و گفت خشایـار جون من و کامران پنجشنبه عصر منتظرتیم و بیـا پیشمون . خشایـار هم کـه خر کیف شده بود کلی تشکر کرد و گفت کـه حتما مـیاد . محض اطمـینان دوباره بـه خشایـار تاکید کردم کـه حتما شیو کنـه و ترتمـیز بیـاد .پنجشنبه از بعد ناهار من و الهام اروم و قرار نداشتیم دل تو دلمون نبود حسابی هم حشری بودیم که تا ساعت 4 کـه خشایـار بیـاد ما دوبار کردیم و هر دو بار الهام انقدر حشری بود کـه و کرد تو دهنش و آب و خورد !!
کاری کـه قبلش هرگز انجام نداده بود. سر ساعت شد و خشایـار پی ام داد جلوی درون خونـه ام درون رو باز کنین ریموت رو زدم و در پارکینگ باز شد خشایـار ماشین رو تو جای پارک مـهمان پارک کرد و اومد بالا . من درون خونـه رو باز گذاشتم و اومدم الهام رو بغل کردم نشوندم رو پاهام . درون ا باز شد و خشایـار اومد بیرون درون واحد هم باز بود اومد داخل . من و الهام از رو مبل بلند نشدیم و خشایـار اومد جلو هم با من هم با الهام دست داد و رفت رو مبل روبرومون نشست . احساس کردم نیـازه کـه بازم یخ مجلس رو بشکونم واسه همـین ، همـینجور کـه الهام رو پاهام مثل یـه گربه ملوس نشسته بود دست انداختم رو هاش و شروع کردم و پشت گردنشو اروم و ریز بوسیدم . زیر گوشش گفتم شروع نمـیکنی عشقم؟ یـه خنده ریز کرد کـه ازش مـی بارید . بلند گفتم خشایـار !! اومدی ما رو نگاه کنی؟ یـا اومدی کـه من شما رو نگاه کنم؟ خشایـار بـه خودش اومد . بلند شد اومد جلو و دست الهام رو گرفت و از رو پاهام بلند کرد همزمان مشغول بوسیدنـهای الهام شد . هم خیلی خوب خشایـار رو همراهی مـی کرد. منم سریع دوربین موبایلمو باز کردم و شروع کردم بـه ثبت این لحظات فراموش نشدنی با دست دیگه ام هم و مـیمالیدم . خیلی لحظات ناکی بود . خشایـار و الهام نشستن رو کاناپه روبروی مبلی کـه من نشسته بود و شروع عشقبازی . یـه عگرفتم دیدم زاویـه ام مناسب نیست و رفتم رو کاناپه ای کـه دقیقا روبروی کاناپه سه نفره بود و خشایـار داشتها و گردن و مـیلیسید نشستم.
عاول هر دو لباس دارن و دست الهامم از رو شلوار روی کیر خشایـاره ! عدوم الهامم لباسشو نصفه دراومده و خشایـار هم کیرشو از شلوار انداخته بیرون و دست رو کیرشـه عسوم ه و های خوش فرمش تو عکاملا معلومـه و کیر سفت شده خشایـار تو دستشـه !
این عسومـیه رو خیلی دوست دارم ته بودم . یعنی هر سه تاییمون تو اوج بودیم . بلند گفتم خشایـار داری چکار مـیکنی؟ گفت دارم زن یتو جلوت مثلها مـیمالم ! فضا خیلی داغ بود بسختی مـیتونستم نفس بکشم . تموم این لحظات رو بارها تو ذهنم تصور کرده بودم اما این بار خیلی قشنگ تر از تمام دفعات قبل بود.مثل یـه رویـا ، یـه فیلم ! کـه بازیگراش من و و دوستم بودیم خشایـار هم شد و از الهام خواست بشینـه بین پاهاش رو زمـین و کیرشو براش ساک بزنـه خودشم لم داد بـه مبل و با دستش سر الهام رو همراهی مـی کرد. با الهام صحبت مـی کرد راهنماییش مـیکرد . مـیگفت بیشتر ببر تو گلوت…آهان آره زبونتو بیـار بیرون برسون بـه تخمام …اوهوم حالا سرتو بیـار بالا دوباره ببر پایین … بعضی وقتها با دستش سر و رو کیرش کـه حسابی سفت و محکم شده بود فشار مـی داد … مـی تونستم لحظاتی رو تصور کنم کـه خودم اون کیر رو ساک مـی زدم و آبشو مـیخوردم حالا اون کیر تو دهن بود و من داشتم با لذت و مـی مالیدم و از این لحظات عمـیگرفتم و این لحظات رو ثبت مـی کردم. خشایـار کمر فوق العاده سفتی داشت و همـین باعث شده بود الهام فوق العاده حشری بشـه و با شدت تمام ساک مـیزد آب دهنش روی کیر خشایـار کش مـیمومد . بعد تقریبا ده دقیقه خشایـار و نشوند رو کاناپه و خودش رفت وسط پای الهام و شروع کرد و . آه و ناله های ی الهام فضای اطاق رو پر کرده بود نتونستم طاقت بیـارم و رفتم جلو کنار دستشو گرفتم و لباشو بوسیدم و لیسیدم یـه طعم آشنا اومد تو دهنم … طعم کیر خشایـار . لبامو جدا و و فرو کردم تو دهن الهام . دیگه داشت غش مـیکرد خشایـار حسابی و کونشو مـی لیسید منم و فرو کرده بودم تو دهن .تقریبا ده دقیقه ای خشایـار داشت و حاضر مـی کرد واسه و م و ساک مـیزد کـه نتونستم طاقت بیـارم و آبم اومد و بازم تو دهن خالی کردم و الهام همشو خورد همون لحظه هم الهام شروع بـه لرزش های خفیف و موهای خشایـار رو کشید و خودشو پیچ و تاب مـیداد وشو فشار مـی داد رو دهن خشایـار …
این نشونـه ها آشنا بود برام الهام ارضا شده بود به منظور اولین بار.اما خشایـار بی توجه بـه الهام بلندش کرد و رو زمـین خوابوند و کیرشو گذاشت رو لبه خیس الهام … تو آسمونا بود و بدن داغش بی حرکت بود قشنگ مشخص بود کـه ترکیب سستی بعد از ارضا شدن و وارد شدن یـه کیر سفت وداغجلوی چشم شوهرش بهش یـه حال عجیبی داده بود مثل خلسه ! خشایـار کیرشو اروم ، سانت سانت وارد داغ و خیس کرد و من لحظه بـه لحظه ورود کیر دیگه بـه رو با دقت و نگاه کردم . با اینکه تو سه چهار ساعت گذشته سه بار آبش اومده بود و قاعدتا حتما جسد مـی بود باز با دیدن این صحنـه جوون گرفت و بزرگ شد داغ و سفت.خشایـار هم داشت با یـه ریتم یکنواختی تو تلمبه مـیزد و با حرف مـیزد .یکم با خشونت گلوش رو گرفته بود و بهش مـیگفتمنی تو … تو چشمام نگاه کن چی رفته توت؟ و دوست داری ؟ مـیخوام که تا صبح مت… و همونجور بی وقفه و مـیکرد. خودمو کشوندم کنار و دستشو گرفتم تو دستم و درحالیکه خشایـار داشت مـیکردش لباشو بوسیدم زبونـهامون تو گره خورد طعم کیر خشایـار و خودم و داغی لبای ترکیب کشنده ای بود … خشایـار الهام رو بلند کرد و خودش نشست رو کاناپه از الهام خواست کـه بلند بشـه و بشینـه روی کیرش تو این فاصله که تا الهام با مکث بلند بشـه آبی کـه کیر خشایـار رو لیز و براق کرده بود شروع کرد خشک شدن کـه خشایـار از الهام خواست براش کیرشو بلیسه کـه لیز بشـه الهام رفت بین پاهای خشایـار و من بـه پشت دراز کشیدم بین پاهای و از اون پایین شروع کردم و کونم رو . الهام حتی دیگه زورش نمـیرسیدداد بزنـه خیلی خفیف ناله مـیکرد یکم و که لیسیدم دیدم الهام هنوز داره واسه خشایـار ساک مـیزنـه بلند شدم و از عقب کیر سفت شدمو فرو کردم تو الهام . از جلو کیر خشایـار مـیرفت تو گلوش از عقب هم من داشتم و مـیگاییدم کـه بخاطر بی نظیری کـه دیدن این صحنـه ها برام داشت به منظور بار چهارم آبم اومد… سریع و کشیدم بیرون و بالای کـه پشت بـه من بود و رو بـه خشایـار داشت ساک مـیزد
ایستادم و کیر لیزمو مالیدم مثل سنگ سفت شده شده احساس کردم همـه جونم داره بـه سمت سر حرکت مـیکنـه یـه نعره ای زدم و همـه آب و رو موهای خرمایی کـه پشت کمرشو که تا نزدیکی ش پوشونده بود خالی کردم و بی حال برگشتم روبروشون نشستم رو کاناپه .خشایـار الهام رو بلند کرد کـه دیگه ساک نزنـه و بیـاد بشینـه روی کیرش . الهام کـه بلند شد و مـیخواست بشینـه روی کیر خشایـار بقدری این منظره برام داشت کـه آروم گفتم عاشقتم ن . با گفتن این حرف همزمان کیر خشایـار هم که تا انتها تو فرو رفته بود و با برخورد سر کیر خشایـار بـه دهانـه رحم الهام شروع کرد بـه لرزش های خفیف و پنجه هاشو تو رون خشایـار فرو کرد و برای بار دوم ارضا شد . قیـافه دیدن داشت موهای پریشون چشمای خمار گونـه های سرخ و بدن یش و یـه مرد با کیر سفت و داغ منتظر گاییدنش .با دیدن این منظره دوباره داغ شد اما سفت نمـیشد دیگه فقط باد کرده بود اما شل و بشدت تحریک پذیر ! الهام روی کیر خشایـار بالا و پایین مـی کرد و های خوش فرمش بـه زیبایی تو هوا مـی یدن . پاهای نحیف الهام طاقت نگه داشتنشو نداشتن خشایـار رو برگردوند بـه سمت خودش اینجوری الهام کاملا رو بدن خشایـار نشسته بود و کیر خشایـار هم که تا ته تو بود . این پوزیشن مورد علاقه الهام بودعاشق این بود کـه وقتی کیر توشـه هاش رو هم تو دهنم بذاره که تا بمکم براش و الان خشایـار داشت بجای من این کار رو مـی کرد. رفتم نزدیکشو شروع کردم بـه و و کیر خشایـار کـه مشغول رفت و آمد بـه خیس بود یک لحظه خشایـار کیرشو از کامل درآورد و من شروع کردم بـه ساک زدن کیرش … که تا انتها مـیکردم تو دهنم و سعی مـی کردم همـه کیرشو بخورم کیرشو از دهنم کشید بیرون و دوباره فرو کرد تو … الهام کاملا تو فضا بود و اصلا متوجه این وقفه 20-30 ثانیـه ای و اینکه من به منظور خشایـار ساک زدم نشد خشایـار خسته شد و الهام رو بلند کرد گذاشته رو مـیبل و جلوی الهام زانو زد کیرشو فرو کرد تو خیس کـه آبش تمام رون خودش و تخمای خشایـار رو خیس کرده بود کمتر از دو دقیقه تو این وضع بودن و تلمبه های مداوم خشایـار تو کـه الهامم به منظور سومـین بار شروع کرد بـه لرزش و جیغ مـیزد کـه نگه ندار تندتر خشایـار هم محکم کیرشو مـی کرد تو الهام و به منظور بار سوخم ارضا شده بود و بدنش بطور کامل سست شده بود داد مـیزد بسه دیگه آب کیر مـیخوام آب کیرتو بیـار لعنتی خشایـار هم سه چهار دقیقه دیگه تلمبه زد و گفتآبم داره مـیاد چیکار کنم الهام گفت تشنمـه مـیخوام بخورمش منم کـه اینقدر تحریک شده بود کـه منتظر دو بار بالا پایین بود آبم بیـاد . خشایـار کیرشو کشید بیرون و بالای سر ایستاد منم رفتم کنارش ، الهام بسختی خودشو تکون داد و نشست رو زمـین جلوی کیر خشایـار و من و دهنشو باز کرد و منتظر کیر و آبکیر !
خشایـار کیرشو با دست گرفته بود و وحشیـانـه جلوی دهن جق مـی زد و با یـه نعره غیرارادی کیرشو فرو کرد تو دهن اهام که تا ته فشار داد جوری کـه الهام بدبخت نمـیتونست نفس بکشـه و دست و پا مـیزد خشایـار هم مشخص بود داره آبشو ته گلوی خالی مـیکنـه دیدن این لحظات کیر نصفه جون منو هم بـه اوج رسوند و چند ثانیـه بعد این من بودم کـه آبمو رو صورت مـیپاشیدم..البته آبی کـه نمونده بود بی رنگ و شفاف و رقیق وحشیـانـه و مـیمالیدم و آبمو مـیپاشیدم رو صورت الهام خشایـار کـه کیرشو کشید بیرون از دهن الهام ، هرچی آبکیر تو دهنش بود رو قورت داد و پشتش تونست یـه نفس عمـیق بکشـه !خشایـار گفتمن شدی؟؟ مزه آب و دوست داشتی؟ منتظر جواب الهام نموند و بهم گفت زنت خیلی خوبی بود حال کردم دمت گرم !
پرسید سرویس کجاست مـیخواست بره خودشو بشوره بهش نشون دادم و برگشتم نزدیک الهامم ، عشقم دیدم بدن زیباشو بیحال تکیـه داده بـه مبل و داره منو نگاه مـیکنـه رفتم جلو و اروم بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم و لبای شیرینشو بوسیدم و زبونشو لیسیدم آروم دم گوشم گفت عاشقتم همسر خیلی دوستت دارم بهم گفت خیلی خوابم مـیاد دارم بیـهوش مـیشم بلندش کردم بردمش رو تخت گذاشتم و مثل یـه فرشته معصوم خوابید.
انگار نـه انگار کـه این فرشته معصوم تو همـین الان سه بار زیر کیر دوست شوهرش ارضا شده .
خشایـار از سرویس اومد بیرون و سه چهار دقیقه صحبت کردیم و سریع لباس پوشید و رفت . بعد رفتن خشایـار رفتم کنار الهام رو تخت دراز کشیدم افکار و احساسات متفاوت و متناقض باز اومدن سراغم اما اینبار خیلی قویتر از دفعه قبل… عشق مـیومد و مـیرفت نفرت هم همـینطور بی اعتمادی سرد مزاجی حس سبکی دوست داشتن احساس مسئولیت و…. نمـیشـه رفت و آمد این احساسات رو دقیقا بیـان کرد اونایی کـه تجربه شاید متوجه بشن من از چی دارم حرف مـی الهامم دو ساعت خوابید وقتی از خواب بیدار شد بشدت احساس ضعف و گشنگی مـیکردیم بسختی بلند شدیم رفتیم بیرون به منظور شام یـه فست فودی کـه همـیشـه مـیرفتیم ! غذا خوردیم و اومدیم بیرون یکم بـه سرمون باد خورد و برگشتیم خونـه بدون اینکه کلامـی بینمون رد و بدل بشـه . رسیدیم خونـه احساس کردیم لازمـه کـه با هم حرف بزنیم . وقتی جفتمون احساساتمونو بهم گفتیم دیدیم تقریبا شبیـه همـه حس و ادراکمون از وضعیتی کـه داشتیم و تجربه ای کـه کرده بودیم . بعد از یـه گفتگوی کوتاه و کاملا هماهنگ بـه این نتیجه رسیدیم کـه این تجربه رو دوباره تکرار نکنیم و به عنوان یـه خاطره و تجربه مشترک مثل یـه راز بینمون بمونـه . با یـادآوری خاطره اونروز و دیدن عکسهاش هنوز کـه هنوز گرم و رویـایی رو با هم تجربه مـی کنیم . تلاش مـیکنم عکسها رو با قبلا با یـه اکانت دیگه ام تو گذاشته بودم و پاکش کردم رو تو کامنتها بذارم کـه بتونین بهتر تصور کنین …
ممنون
نوشته: لیسی فیلم اینستاگرام کامران شوهر الهام
[گاییده شدن جلوی چشمام | صد داستان ی لیسی فیلم اینستاگرام]