صبح کـه از خواب بیدار شدم بدجور حشری بودم صبحانـه نتونستم بخورم، عروسک شیمیل سه ماهی بود کـه برای کنکور درس مـی خوندم و هر روز مـی رفتم کتابخونـه یک ماهی بود کـه روز بـه روز ی تر مـی شدم راستش وقتی درس مـی خونم تمرکز ندارم و دائم فکرم جایـه دیگس بیشترم ی، رفتم لباس بپوشم برم کتابخونـه کـه چشمم بـه شلوار کشی کـه دو سال پیش با یـه تی شرت خریده بودم افتاد راستش خیلی جلف بود، البته حتی یـه بار نپوشیدم، برداشتم پوشیدم برام تنگ شده بود م تو شلوار جمع شده بود بالا، شلوار را درون اوردم این بار بدون پوشیدم بهتر شد ولی هنوز کوچیک بود فاقش کوتاه بود و کونم بـه زورجا شده بود تی شرتم پوشیدم رفتم تو اتاق لباسا جلو آیینـه، با دیدن خودم توی اینـه خواستم ب ولی خودم را کنترل کردم مـی دونستم بدنـه نازی دارم (پوستم قهوه ای روشنـه درون نقاط حساس قرمز، بدون مو) ولی فکر نمـی کردم اینقدر ی باشـه حس خودنمایی دیوونم کرد، کیف و کتاب را برداشتم با همون لباس رفتم خیلی حشر بودم…

توی راه بـه جایی رسیدم کـه اغلب با یـه (خوش هیکل و خوشگل) هم مسیر مـی شدم یـه کوچه خلوت، نشستم بند کفشم را بستم، وقتی بلند شدم دیدم ه از کنارم داره رد مـی شـه و بهم نگاه مـی کنـه، منم یـه چشمک بهش زدم اونم یـه لبخند زد و رد شد حرف یکی از بچه ها اومد تو ذهنم کـه مـی گفت: عروسک شیمیل “اگه ی بهت خندید یعنی کار حله” سریع یـه تکه از کاغذهای چرک نویسم را پاره کردم شمارمو نوشتم و خودمو بهش رسوندم، کنارش کـه رسیدم کاغذ را با دستم کـه از ترس و مـی لرزید گرفتم جلوش یـه نگاه بهم کرد دوباره لبخند زد و ازم گرفت سرعتم را کم کردم که تا راهمون جدا شد. عروسک شیمیل رسیدم کتابخونـه بچه خوشگلمون (یـه پسر شبیـه عروسک) مثل همـیشـه سر جای همـیشگی نشسته بود منم سر مـیز بغلیش کـه رو بـه دیوار و در گوشـه سالن مطالعه بود مـی نشستم (آخرای تابستون بود و فقط من و اون کـه برای کنکور سال بعد مـی خوندیم اونجا مـی رفتیم) باهاش سلام و احوال پرسی کردم و نشستم. عروسک شیمیل نیم ساعت گذشت هیچی نخوندم فقط تو فکر ه بودم و اینکه چه جوری بکونمش ، پدر مادرم هر دو شاغلند منم کـه تک فرزند، از صبح که تا عصری خونمون نبود ولی چه جوری ببرمش، که تا حالا از این کارا نکرده بودم تو این فکرا بودم کـه دیدم پسره کنارمـه، خودکار یـادش رفته بود بیـاره ازم گرفت، برگشتم دیدم داره ریـاضی مـی خونـه گفتم اگه سوالی داری بپرس (مطمـین بودم یبث تر از اونیـه بخواد سوال بپرسه) کتابشو اورد و نشست پهلوم ازم چنتا سوال پرسید اینجا چی شده و…

بعد شروع کرد بـه شکایت از معلم ریـاضی و اینکه کجا درس مـی خونـه و از این حرفا قبلا خواسته بودم بهش نزدیک بشم ولی اصولا آدم بجوشی نبود، نگاه معصومانـه(مثل گربه تو شرک) و نحوه حرف زدنش منو جذب کرده بود تو فکر این بودم کـه مـی تونـه دوست خوبی باشـه راستش تو این سه ماه خیلی سعی کردم بهش نزدیک بشم ولی کلا آدم سردی بود و…..

ساعت 10 شده بود و ما هنوز داشتیم حرف مـی زدیم کـه تلفنم زنگ خورد ازش عذرخواهی کردم رفتم بیرون یـه شماره کـه تو دفتر تلفن نبود. گفتم بله گفت سلام ( یـه بود) گفتم بفرمایید گفت شمارتو صبح گرفتم خواستم ببینمتون گفتم کی گفت هر وقت دوست دارید گفتم همـین حالا خوبه گفت خوبه (تو دلم گفتم شاش داری) ده دقیقه دیگه سر همون کوچه و خداحافظی کرد شاش تو کونم بستنی زعفرانی شد ولی بازم گفتم نمـی یـاد چیزامو جمع کردم و به دوستم (خوشگله) گفتم کاری پیش اومده خداحافظی کردم خودمو 2 دقیقه ای گذاشتم سر کوچه و منتظر موندم، م زده بود بالا پیش خودم گفتم هر جور شده مـی برمش خونـه یـه دست سیر مـی کنم راحت بشم کـه اومد، سلام و احوال پرسی، گفتم یـه کم راه بریم تو راه از نمـی تونستم درست حرف ب، فهمـید حشریم سعی کرد از یـه راه دیگه بریم ولی من اصرار کردم کـه به سمت خونمون راه بریم رسیدیم بـه خونمون گفتم خونـه ما طبقه چهارم این ساختمانـه بریم یـه کم بشینیم صحبت کنیم گفت بریم، درو باز کردم رفت داخل یـه نگاه بـه کوچه انداختمـی تو کوچه نبود. رفتیم بالا داخل خونـه کـه شدیم خواستم رو مبل بشینیم کـه بهم گفت اتاقت کجاس بریم اونجا مانتوشو مثل کت از تنش درون اورد، درون اتاقم باز بود با یـه بفرمایید، رفت داخل و مانتو و کیفش را گذاشت روی تختخوابم منم رفتم داخل برگشتم درون را کامل ببندم کـه بغلم کرد شروع کرد بـه بوسیدن پشت گردنم و خوردنش و با هام بازی تشرتم را از تنم درون اورد های پف کرده و برجستمو با دست راستش مشت کرد و با دست چپش شلوارم را که تا زانوهام کشید پایین و پشت سرم زانو زد من کـه تا اون روز نکرده بودم نمـی تونستم بفهمم دنباله چی مـی گرده

با دو که تا دستش دو طرفه پهلوهامو گرفته بود بـه کونم نگاه مـی کرد خواستم برگردم کـه سرش اومد رو کونم و زبونشکونم بـه حرکت درامد با دستش کمر وو پشت رونم را دست مـی کشید و با زبونش م را داشتمـی زد از کارش خوشم اومده بود و حسابی حشریم کرده بود کـه بهم گفت بشینم منم روی زانوهام نشستم کـه کونم را کشید سمت خودش دوباره شروع کرد بـه خوردن و سعی مـی کرد زبونس را ببره توی م کـه واقعا داشت بهم حال مـی داد کمـی گذشت کـه بلند شد منو بـه سمت خودش برگردوند، شلوارم که تا زانوهام بود و نشسته بودم نمـی تونستم درست برگردم دستاش راگذاشت روی سرم و شونم و زیر شکمش را داد جلو کـه یعنی زود باش یـه چیزی زیر شلوارش بـه سمت راست لوله شده بود با خودم گفتم حتما نوار بهداشتیـه، دکمـه های شلوارش رو باز کردم خواستم اول نوار بهداشتی را بردارم که تا وقتی شلوارش را پایین مـی کشم رو زمـین نندازم فرش کثیف بشـه به منظور همـین جلوی ش را دادم پایین ……. خواستم از جام بلند بشم کـه با دستاش کـه روی سر و شونـه هام بود مانع شد، شکه بودم و چیزی کـه مـی دیدم را نمـی تونستم حذم کنم…. این کیره!!!

حالا داشتم دلیل خیلی چیزا را مـی فهمـیدم دست راستش را از روی شونم برداشت و پشت شلوارش کـه کمـی پایین بود را کشید بالا درون عوض جلوی قرمزش را کـه روی دسته کیرش بود که تا زیر تخمـهاش داد پایین که تا بتونم کامل کیرش را ببینم یـه کیره سفید با پوست نازک کـه مـی شد مویرگهاشو دید سرش مثل پیکان تیز بود و تخمـهای بزرگی کـه خودشون را محکم بـه بیخ کیرش چسبونده بودن و با یـه روکش قهوه ای خودنمایی مـی کیرش اونقدر شق بود کـه فکر کنم ده تن بار را مـی تونست بلند کنـه اندازش دوبرابر کیر من بود (کیر من کوچیکه ) یـه قطره اب شفاف هم ازش بیرون زده بود. هیچ وقت تو زندگیم حاضر نبودمبدم چون مـی دونستم آخرش آبرو ریزیـه. اگه درون تمام زندگیم یک بار مـی تونستم بدون دلواپسی و ترس از ریختن آبرو طعمو خوردن کیر را بچشم بدون شک حالا بود چون این بدبخت کـه نمـی تونست بهی بگه یـا اینکه بخواد برام مشکلی ایجاد کنـه تازه همـه از خداشون بود چیزی مثل این پیدا کنند دیگه شل شده بودم کـه با دست راستش چونم را گرفت و کیرش را اورد جلوی دهنم با این کارش یـه نفس عمـیق کشیدم بوی عطر مـی داد، داغیـه کیر و بوی ، چشمم را بستم و دهنم را باز کردم و تو فکر اون قطره آبی بودم کـه از کیرش امده بود بیرون آخرین بار کـه دیدمش از سر کیرش آویزون شده بود و داشت مـی چکید، سر کیرش را روی زبونم حس کردم و اون قطره آب لزج،یکم شور بود و روی زبونم داشت با اب دهانم مخلوط مـی شد اولش فقط سرش را مـی خوردم سعی مـی کردم اب دهانم را نگه دارم چون چندشم مـی شد غورت بدم ولی دیدم نمـی شـه من کـه داشتم کیر مـی خوردم چرا درست نخورم و اونجور کـه توی فیلما حال مـی کنند، حال نکنم سر کیرش را از دهنم دراوردم اب دهنم را غورت دادم و کیرش را که تا نزدیک حلقم کردم تو و سرم را جلو عقب کردم هر بار سعی مـی کردم که تا جایی کـه اذیت نشم کیرش را م تو حلقم.

پنج دقیقه ساک زدن را خوب تمرین کردم کـه کیرش را از دهنم درون امد چشمم را باز کردم یـه کیره خیس جلو چشمم بود هنوز شلوار پاش بود خواستم شلوارش را بکشم پایین که تا بهتر بتونم کیرش را بخورم کـه دو که تا دستش را از دو طرف سرم برداشت دستام را گرفت انداخت پایین دوباره شلوارش را کشید بالا یـه دستش را گذاشت روی سرم و حول داد بـه سمت زیر کیرش وبا اون دستش جلوی ش دوباره داد پایین که تا تخماش را بخورم منم که تا جایی کـه تونستم لیسشون زدم و توی دهنم باهاشون بازی کردم کـه سرم را برد بالا و دوباره کیرش را تو دهنم کرد ولی این بار خودش تلمبه مـی زد و با دستاش دوطرف سرم را محکم گرفته بود منم همـه مسیرها بـه معده را باز گذاشته بودم کـه یـه دفعه عوق زدم کیرش را دراورد منم آب دهنم را قورت دادم بهم گفت سعی کن را غورت بدی ، بعد کیرش تو دهنم رفت و وقتی بـه حلقم رسید آروم گفت غورت بده و من سعی کردم و صدای ناله خانوم بلند شد فکر کنم بهش خیلی حال داده بودم دیگه اوق نمـیزدم تخماش بـه چونم چسبیده بود و چشمام روی شکمش بود دیگه مطمـین بودم که تا ته کیرش را خوردم و صدای ناله هاش بهم مـی گفت کارت را درست انجام مـی دی. خودم هم داشتم از خوردن یـه کیره خوش تراش و خوشمزه لذت مـی بردم کـه کیرش را کشید بیرون دهنم را باز کردم کـه دوباره کیرش را ه که تا ته تو ولی کمـی صبر کرد فکر کنم داشت آبش مـی یومد کـه جلوی خودشو گرفت،

دستامو کـه روی روناش بود گرفت و بلندم کرد برد سمت تختخواب شلوارم هنوز که تا زانوهام بود مونده بودم بکشم بالا یـا بکشم پایین بهم گفت رو بـه تختخواب زانو ب و هام را بزارم رو تخت، خودش هم نشست پشتم و دوباره کونم را شروع کرد اینبار انگشتم مـی کرد و سعی داشت م را باز کنـه کـه درد داشت خودمو حسابی شل کرده بودم و هر بار کمرم را مـی دادم تو و کونمو بیشتر قنبل مـی کردم که تا انگشتش راحت تر بره تو بعد از چند دقیقهمالی شلوارم را از پام دراورد برگشتم دیدم داره شلوارش را مـی کشـه پایین شلوارش که تا بالای زانوهاش داد پایین سره کیرش را گذاشت رو م دستاش را دو طرف پهلوهام گذاشت و اروم کیرشو حل داد وای داشت مـی رفت تو، دلم مـی خواست زودتر بره تو وتلمبه بزنـه ببینم چه حسی داره، سر کیرش رفت تو یکم دیگه حل داد درد شدیدی تو بدنم پیچید یـه آخ گفتم وخودمو دادم جلو سرش از درامد با دستش م را ماساژ داد که تا دردش کم شد گفتم خوبه این بار تف انداخت رو م و دوباره سر کیرش را گذاشت رو م و حل داد دوباره بـه همون جا کـه رسید درد گرفت اما کمتر، فکر کنم نصف بیشتر کیرش داخل شد کـه از درد چشمام سیـاهی رفت و نفسم برید

رفتم جلو کـه اونم خودشو با من حرکت داد بدنم بـه لبه تخت رسید کـه زیر شکمش را روی کونم حس کردم از درد مـی خواستم داد ب منو بغل کرد و گفت صبرکن 2 ، 3 دقیقه نگه داشت که تا دردش کم شد و من یـه نفس عمـیق کشیدم اروم شروع کرد بـه ت بازم درد داشت بعد از ده دقیقه کشمکش بینمن و کیر خانوم تازه تونست خوب تلمبه بزنـه و مـی گفت کونم باز شده اولش بـه نظر اونقدر ها هم حال نمـی داد ، خوب کـه باز شد درون اورد تف زد دوباره کرد تو این کارا چند بار تکرار کرد که تا خوب لیز شد حالا بهتر شده بود داشت کم کم خوشم مـی یومد کـه کیرش را درون اورد گفت رو کمر بخوابم شلوارش را دراورد پاهامو داد بالا دوباره کردو تلمبه زدن ، تک پوشش کـه هنوز تنش بود را درون اورد نبسته بود گفت پا هامو دور کمرش حلقه کنم، دستامو با دستاش دو طرف شونـه هام باز کرد و خودشو انداخت رو من دلم مـی خواست بوسم کنـه و ازمبگیره ولی سرش را گذاشته پهلوی سرم و فقط تلمبه مـی زد

هاش کـه سفت شده بود روی هام بود و با تلمبه هاش زیرش جلو عقب مـی شدم و بـه شکمش و هام بـه هاش مـی مالید و تحریکم مـی کرد که تا دوباره بلند شد منو برگردوند بـه حالت سگی سرم را برد پایین طوری کـه صورت و هام رو تخت بود و کونم بالا، دوباره کرد تو و تلمبه مـی زد دستش را گذاشت رو سرم بـه پایین فشار مـی داد به منظور اینکه بتونم نفس بکشم صورتم را بـه یـه طرف چرخوندم دست دیگش رو گودیـه کمرم فشار مـی داد که تا بیشتر قنبل کنم تلمبه هاش تند تر شد و تبدیل بـه ضربه های محکم شد بعد از چند دقیقه کیرش را تو کونم نگهداشت و تا جایی کـه مـی تونست تو م فشار داد یـه نفس عمـیق ولی تکه تکه کشید کیرش تو کونم شروع کرد بـه نبظ زدن و شل شد کمـی جلو عقب کرد و نگه داشت فهمـیدم آبش اومده کیرش شل شده بود ولی اروم داشت تلمبه مـی زد کیرش تو کونم ترد شده بود و یـه اصطکاک خاص کـه توی کونم را خراش مـی داد کـه بهم خیلی حال مـی داد مطمـین بودم ابش اومده منتظر بودم دیگه دربیـاره ولی دلم مـیخواست بازم بکونـه بعد از 6 یـا 7 دقیقه حس کردم دوباره کیرش سفت شده و دوباره تلمبه زدن را شروع کرد و ابش کم کم داشت از کونم بیرون مـی ریخت قطره قطره از م بهپام و از اونجا بـه پایین سُر مـی خورد

خارش شدیدی توی م حس مـی کردم و یک کیرش خیس وترد و لیز کـه حسابی منو مـی خاروند دیگه تو فضا بودم دلم مـی خواست بیشتر و بیشتر ه دیگه صدام درامد داشتم ناله مـی کردم نفس نفس مـی زدم ، دست خودم نبود کمرم را تکون مـی دادم کونم را هم کمک تلمبه هاش جلم عقب مـی کردم دهنم را باز کرده بودم و زبونم را تو دهنم مـی چرخوندم حالا بهم ساک زدن حال مـی داد دستش را گرفتم کشیدم سمت دهنم و شستش را کردم تو دهنم و مک مـی زدم این کارم دیوونش کرده بود و مثل وحشیـا تلمبه مـی زد بدنم مـی لرزید (پاهام بیشتر) تو اوج لذت حس کردم داره آبم مـی یـاد اشک تو چشمام جمع شده بود و همـین طور کـه شستش را مک مـی زدم آب دهن مـی ریخت رو ملحفه روی تخت با چندتا ناله کـه با نفس نفس زدنم مخلوط شده بود آبم ریخت بیرون با هر تلمبه یـه مقدارش خالی مـی شد انگار من داشتم مـی کردم، کمرم خالی شد منم صدام قطع شد کیرش را دراورد زیر پام را یـه کم وارسی کرد(دید آبم اومده) دیگه نکرد تو از جاش بلند شد و ایستاد بالای سرم شروع کرد خیلی محکم بـه زدن آبش امد پاشید روی کمرم و شونـه هام تموم کـه شد نشست کیرش را مالید بـه روی قنبلم، بعد با دستمال کاغذی کـه روی مـیز کنار تختم بود کیرش را تمـیز کرد و انداخت کنارم روی تخت لباسشو پوشید من بـه پهلو افتادم و پاهامو تو شکمم جمع کردم، امد جلو دستش را کشید روی صورتم ، یـه بوس کرد و گفت بعدا مـی بینمت هیچی نگفتم حتی نگاشم نکردم درون را باز کرد رفت بیرون صدای باز شدن و بسته شدن درون خونـه را شنیدم هیچ توانی تو بدنم نبود بـه زور از جام پا شدم ملحفه ی روی تختم را جمع کردم رفتم بیرون انداختم تو ماشین لباسشویی بعد رفتم حموم بـه سختی تونست ابهای روی کمرم را بشورم امدم بیرون و رفتم تو اتاق لباس پوشیدم خوابیدم گذاشتم بـه حساب یـه تجربه….. فکر مـی کردم آخرین باره ….

نوشته:‌ مـهران




[اومدم مش اما اون منو کرد – داستان ی | صد داستان ی عروسک شیمیل]

نویسنده و منبع: ادمین | تاریخ انتشار: Tue, 17 Jul 2018 07:37:00 +0000