سلام بـه همـه دوستان عزیزم

من الهام هستم و 22 سالمـه . لز دانشگاه این خاطره کـه براتون مـیگم کاملا واقعی هست و هیچ چیز بهش اضافه یـا کم نکردم.
این داستان مربوط مـیشـه بـه سال اول تحصیلم تو یـه شـهر ساری یعنی 3 سال پیش
من دانشگاه آزاد ساری قبول شده بودم و خوشحال بودم کـه یـه زندگی جدید رو شروع مـیکنم . لز دانشگاه با مادرم به منظور کارای ثبت نام دانشگاه و خوابگاه و این حرفا رفتیم ساری. کارای دانشگاه رو انجام دادم و با واسه گرفتن اتاق رفتیم خوابگاه . قرار شد به منظور آوردن وسایل و چیدن اتاق هفته بعدش بریم چون از 2 هفته بعد کلاسا شروع مـیشد.

برگشتیم تهران و من لحظه شماری مـیکردم کـه برم تو محیط دانشگاه و خوابگاه ببینم چه جوریـه بالاخره هفته بعد رسید و من و مادرم با یـه مشت وسیله رفتیم ساری ، لز دانشگاه وقتی رفتیم خوابگاه تو اتقم کـه رفتم 2 نفر از بچه های اتاق اومده بودن و یکی دیگه قرار بود فرداش بیـاد. اسم یکیشون گلسا بود کـه بچه تبریز بود و خب راهش خیلی دور بود اون یکی بچه گرگان بود کـه خیلی نزدیک بود و اون کـه قرار بود فردا بیـاد بچه تهران بود.
وسایلمو جابجا کردم و اتاق رو تمـیز کردیم و فرداش کـه دوست تهرانیمون اومد همـه چیز رو مرتب کردیم و در اتاق رو قفل کردیم و رفتیم شـهرای خودمون که تا کلاسا شروع بشـه و بیـایم.
راستش تنـها چیزی کـه باعث هیجان من مـیشد شروع شدن زندگی تو محیط خوابگاه و یونی بود و اصلا فکر رابطه با تو سرم نبود.
خلاصه هفته اول مـهر رسید و کلاسا شروع شد، با بچه های اتاق رابطمون تو همون دو سه شب اول خیلی گرم شد و همـه بچه های با حالی بودن خدایی، من متولد 69 ام و یـه سال پشت کنکور مونده بودم گلسا متولد 70 بود قدش بلنده پوست خیلی سفید و صافی داره ابرو هاش و موهاش مشکی مشکی بود و ابروهاش خیلی قشنگ پیوسته بود کلا خیلی بیبی فیس بود مخصوصا با ابرهای قشنگش. گلسا خیلی خوش هیکل بود منم خودم کلا بدنم خیلی پر و هام نسبتا بزرگه، از همون روزای اول نگاهم نسبن بـه گلسا عوض شده بود. دوستای عزیزم کـه تو خوابگاه زندگی خوب مـیدونن کـه ا ی ترین لباساشون رو تو خوابگاه تنشون مـیکنن

 
گلسای عزیزم همـیشـه لباسای صورتی و سرخابی خیلی ی و قشنگ مـیپوشید و انصافا خیلی بـه رنگ پوست و موهاش مـیومد انصافا تحریک کننده بود و منم خیلی بـه بدنش نگاه مـیکردم. شبا وقت خواب خیلی بـه بدنش فکر مـیکردم و تو خیـالم خیلی چیزا مـیومد
هفته اول خیلی سخت گذشت ولی بالاخره تموم شد آخر هفته همـه خوشحال کـه مـیخوان برن خونـه هاشون اون 2 نفر کـه بچه های تهران و گرگان بودن روز 4شنبه کـه کلاساشون تموم شد وسایلشون رو جمع کـه برن خونـه من مـیدونستم کـه گلسا بـه خاطر راه دورش نمـیتونـه بره گناه داشت تنـها بمونـه منم گفتم نمـیرم تهران و پیشت مـیمونم خلاصه بچه ها رفتن و منو گلسا تنـها شدیم شب رفتیم یـه شام خوردیم و اومدیم که تا نصفه شب حرف زدیم و خوابیدیم.

 
فرداش کلی کارامون و کردیم که تا عصر شد بیکار بودیم نمـیدونستیم چکار کنیم از همـه چیز حرف مـیزدیم بـه جز خداییش هفته اول رومون نمـیشد حرف از بزنیم که تا اینکه لپ تاپمو باز کردم و آهنگ گذاشتم گفتم گلسا پاشو یکم بیم ، دقیقا یـادمـه یـه تاپ آبی روشن تنش بود با یـه شلوارک خیلی تنگ سرخابی شرو کردیم بـه یدن و دلقک بازی یکی دو بار شوخی شوخی پهلوهای منو با دست فشار داد آخه من پهلو دارم اونم هی پهلوهام و فشار مـیداد و مـیخندید منم همـینطری پهلوشو گرفتم گفتم تو کـه هیچی نداری و همـینجوری کـه پهلوش تو دستم بود محکم فشار دادم گفت دردم مـیاد منم کشیدمش سمت خودم و چسبیدم بهش ببینم عالعملش چیـه،
وقتی چسبیدم بهش و یکم فشارش دادم دیدم یـهو خنده از رو لبش رفت و جدی شد نگاهش بهم عوض شد معلوم بود هم ناراحت نیست هم داره حالش تغییر مـیکنـه منم ترسم یکم ریخت دستمو پشت سرش حلقه کردم و سرشو خودش آورد جلو و چشماشو بست لبمو گذاشتم رو لبش واقعا حس خیلی قشنگی بود جفتمون قلبمون داشت از سینمون مـیزد بیرون از شدت هیجان و استرس هم من اولین بارم بود با یـه هم اون ….

 
خلاصه دستم تو موهاش بود و حسابیـهمدیگرو مـیخوردیم یواش یواش هلش دادم عقب چسبوندمش بـه دیوار و محکم چسبیدم یـهش وقتی خودمو بهش فشار مـیدادم صدای نفسش بلندتر مـیشد منم محکمتر فشار مـیدادم دیگه نفهمـیدم چی شد کـه دستمو بردم رو سینش و از رو لباس مالیدمش .سینشو کـه مـیمالیدم آه آروم مـیکشید اونم دستشو مـیکشید تو موهام و با موهام بازی مـیکرد یکم کـه هاشو مالیدم و جفتمون حشری شده بودیم تاپشو درون آوردم شو باز کردم و یـه خورده هاشو مالیدم اونم لباس منو درون آورد و حساب افتادیم بـه جونـه همدیگه .همـه ی بدنشومـیزدم خوابوندمش خودم خوابیدم بغلش وزدم که تا زیر نافش کـه رسیدم وقتی دست زدم بـه شلوارکش زد رو دستم گفت الهام حالمون بد مـیشـه ها،، گفتم عیب نداره عزیزم و شلوارکشو کشیدم پایین، شرتشو بو کردم و بعدش بوسیدم بیچاره خجالت مـیکشید آخه هم باره اولش بود هم چون فکرشم نمـیکرد کارمون بـه اینجاها بکشـه موهایشو اصلاح نکرده بود البته خیلی کم بود و کوتاه ولی سختش بود گفتم گلسا بخورمش برات ؟ گفت من دوس دارم اگه بدت نمـیاد واااای کـه واقعاش بوی ملایم خیلی خوبی داشت وقتیمـیزدم واقعا لذت مـیبرد و هاشو مـیمالید زبونمو مـیکردمو مـیخوردم واقعا داغ بود چند دیقه کـه خوردم پاهاشو سفت کرد معلوم بود داره ارضا مـیشـه کـه یخورده ناله کرد و خودشو شل کرد کلی قربون صدقش رفتم و بلند شدم همـینجوری کـه خوابیده بود رفتم بالای صورتش وم و چسبوندم بـه صورتش گفتم بخورش گلسا
حسابی برام خورد و ارضام کرد ولی من راضی نبودم و دوس داشتم که تا داغیم و تنـهاییم که تا تهش برم

یکم دراز کشیدم بغلش همـینجوری کـه خوابیده بودیم دستمپاهاش بود و یواشکی انگوشتمو مـیکشیدم لایـهش بهم گفت الهام بسه خسته شدم منم گفتم باشـه عزیزم تو استراحت کن . بعدش رفتیم و خودم چندتا تف رویش انداختم و با آب دهنم لیزش کردم و براش شیو کردم.
این اولین رابطه من با گلسا بود کم کم رابطمون خیلی حرفه ای شد کـه اگه حوصله داشتم و استقبال از این خاطره خوب باشـه حتما مـینویسم شب همگی بـه خیر

نوشته: لز دانشگاه الهام




[لز با گلسا توی خوابگاه | صد داستان ی لز دانشگاه]

نویسنده و منبع: ادمین |