سلام من نیما هستم 23 سالمـه
ی روز تصمـیم گرفتم ب تایلند برم، شماره شیمیل ارومیه دوست مم گیر داده بود یـا با هم مـیریم یـا ک نمـیری مـیدونست مـیخوام واسه کاری برم واسه همـین تنـهام نمـیذاشت اصرار مـیکرد ک با هم بریم منم دیگه نتونستم ن بگم، قبول کردم، خلاصه همچیو ردیف کردم واسه رفتنمون…
ب تایلند ک رسیدیم رفتیم ی هتله خوب اتاق گرفتیم ی چند روزی باهم مـیرفتیم بیرون و مـیچرخیدیم دیگه نمـیتونستم جلوی خودمو بگیرم حتما یجوری بهش مـیفهموندم ک ی تایلندی حتما م خلاصه دلو زدم ب دریـا و بهش گفتم اونم ناراحت شد خلاصه کلی صحبت کردیم که تا شاید بتونم رازیش کنم اما سره لج افتاده بودو مـیگفت اگهیو ی منم مـیرم ب یکی مـیدم، تو هتل بودیم ک یـهو ی فکری زد ب سرم،ب شیرین ( دوس م) گفتم یکی مـیارم ک هم من م هم اون بتونـه تورو ه،گفت ینی مـیخوای ی مرد بیـاری!!
گفتم ی دو مـیخوام بیـارم،پرسید، تو.با دادنـه من مشکلی نداری،مـیتونم راحت باشم
منم از خدا خواسته فهمـیدم ک شیرین مـیخواد قبول کنـه گفتم ن،من مشکلی ندارم حالا ی مسافرت با هم اومدیم این دفرو اشکال نداره،رفتم با مـهماندار هتل صحبت کردمو ی شیمـیل خوشگل انتخاب کردم گفتم کشب بفرستنش اتاقمون، رفتم اتاقمون لحظه شماری مـیکردیم که تا بیـاد ساعت. شماره شیمیل ارومیه 9 نیم بود ک صدای درون اومد رفتم درو باز کردم، راهنمایش کردم داخل شیرینم از شیمـیله خوشش اومده بود،
نشستیم دوره هم یـه صحبتایی کردیم ازمون پرسید ک چجور ی مـیخوایم منم گفتم ک من اونو مـیکنم اونم شیرینو ه شروع کرد لباساشو درون آورد شیرین از چشماش معلوم بود ک بدجور تحریک شده،شرتشو ک درون آورد کیرش زیـاد کلفت نبود ولی خیلی دراز بود که تا دیدم گفتم شیرین پارس،شیمـیله رفت سمته شیرین و لبو از شیرین گرفت ی دستشم برد پایین شروع ب هش کرد منم داشتم لباسامو درون مـیاوردم ک دیدم شیرینو داره قورت مـیده منم فقط داشتم نگاه مـیکردمو و مـیمالیدم شروع ب ه شیرین کردجیغشو درون آورده بود، شیرینو برگردوند مـیخواست ازدش، شیرین تاحالا ازب خوده منم نداده بود ولی شیمـیله جوری روش مسلط شده بود ک شیرین نتونست کاری ه،با چنتا حرکت کیرشو جا کرد و شروع کرد ب تلمبه زدن منم حسابی تحریک شده بودم البته مـیخواستم ک منم ه ولی نمـیدونستم چجوری بگم ک شیرین نفهمـه، رفتم پشت سر شیمـیله چسبیدم بهشو گفتم ک منم حتما ه، رفتم طرف شیرینو داشتم ازشمـیگرفتمو هاشو مـیخوردم یجوری هم چار دستو پا وایساده بودم ک کونم سمته شیمـیله بود از شیرین پرسیدم ازکردت بهت حال داد! شیرینم ن گذاشت ن برداشت گفت خیلی خوب بود مـیخوای تو هم امتحان کن،منم گفتم ن من چجوری بدم من پسرم درون ضمن من جلوی توب هیچ وجه روم نمـیشـه،ی خنده ای کردو گفت این دفرو اشکال نداره مـیدونم تو هم دوس داریبدی از نگاهات وقتی داشت منو مـیکرد معلوم بود
منم سریع قبول کردم دراز کشیدم شیرین حسابی مو چرب کرد شیمـیله اومد کیرشو آروم آروم جا کرد تو کونم خیلی دراز بود که تا ته فشارش مـیداد تو کونم ولی منم خیلی حشری شده بودمو آهو ناله مـیکردم شیرینم فهمـیده بود کدارم حال مـیکنم ب شیمـیله گفت تند تر ه شیمـیله هم رحم نکرد محک تلمبه مـیزد انقد تلمبه زد ک دیگه از نا رفتم ولی داشت ادامـه مـیداد ک شیرین گفت آبشو بریزه تو کونم بهمم گفت مـیدونم ک خوشت مـیاد
شیمـیله دراز کشید خسته شدش،رفتم نشستم رو کیرش جاش کردم تو کونم بالا پایین کردم محکم مـیکوبیدم که تا آبش بیـاد جوری مـیکوبیدم ک م مـیخورد ب ته کیرش ب بدنش، شیرین گفت خوب بلدیـا درون همـین هین شیمـیله پا شد منو خوابوند چنتا محک تلمبه زدو آبش اومد و بلن شد رفت،بعد شیرین دراز کشید پهلوم منم همونجوری ک داشتم مـیدادم هنوز همون مدلی دراز کشیده بودمو لش کرده بودم بهم گفت خوب رو کیرش بالا پایین مـیکردیـا،انگشتشو کرد تو کونم خندیدو گفت حسابی گشادت کردشا کونتو پاره کرد،گفت از این ب بعدم خودم مـیرم یکیو ک کیرش بزذگتره انتخاب مـیکنم
خلاصه بعده اون شب کارمون شده بود. شماره شیمیل ارومیه ک 2 که تا شیمـیل مـیاوردیم منو شیرینو مـیو بهم پاسمون مـیدادن…
[زیر کیر شیمـیل ها | داستان ی | صد داستان ی شماره شیمیل ارومیه]
نویسنده و منبع: ادمین | تاریخ انتشار: Fri, 13 Jul 2018 19:52:00 +0000